
نامۀ امام صادق(علیهالسلام) به شیعیان
در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 24، 24 رمضان 1445) به تبیین موضوع «نامۀ امام صادق(علیهالسلام) به شیعیان» میپردازیم.
دانستیم که برای رسیدن به کمال و هدفی که خداوند برای ما ترسیم کرده است، باید ولایت را که همان مظهریت تام اسماء الهی است درک کنیم و ما هم مظهر شویم.
همۀ اولیای الهی نور واحد هستند.[1] برای مظهر ولی شدن باید از اولیای الهی که اسوههای ما هستند اقتباس کنیم و تسلیم جلال و جمال آنها باشیم تا بتوانیم در قد و قوارۀ خودمان به مشاهدۀ آنها در آینۀ وجودمان بنشینیم.
تسلیم شدن در جمال الهی آسان است. چون جمال عین خوشی و لذت است. تنها خطری که انسان را تهدید میکند غرور و توهم است. خدا از ما میخواهد که در جمال هم زیاد خوشحال نشویم[2] و به وجه جلال پشت آن توجه داشته باشیم.
جلال به قالب و محدودیتهای ما مربوط میشود. هر چند که جلال هم به خدا برمیگردد.[3] اما به لحاظ آفریده است نه آفریدگار. معنای تسلیم شدن در جلال الهی چیست؟ چگونه وقتی کار اشتباهی از ما سر میزند تسلیم ولی باشیم؟ باید راه عبور از آن خطا را بر اساس جمال الهی پیدا کنیم؛ چون ورای هر جلال، جمالی است. کسی که در جلال تسلیم نباشد، گرفتار انفعال و ناامیدی میشود. خداوند در مورد این خطر هم به ما هشدار میدهد.[4]
انسان سالک در بستر زندگی روزمره و همین امور به ظاهر تکراری، رشد میکند و دنبال کار ویژهای نمیگردد. چون هستی چیز جدیدی ندارد و ارادۀ ثابت الهی است. البته ثابت بودن به معنای راکد بودن و مرداب شدن نیست و برای اهلش سراسر رویش و تجدید است. مثل قرآن که تکرار در آن فراوان است و به ما توصیه شده است که زیاد قرآن بخوانیم. اما این تکرار بیهوده نیست. چون کسی که با قرآن انس میگیرد آیات تکراری را میخواند اما خودش تکراری نیست. یعنی هر بار که با آیات قبلی مواجه میشود، آن انسان سابق نیست. چون انسان مثل خدا ثابت سیال است و این سیالیت بذر وجود را آماده دریافت جلوات جدید از موضوع ثابت میکند.
رشد، بدون الگو قرار دادن انسان کامل ممکن نیست. او با نور وجودش در نظام هستی و در همۀ موجودات از جمله انسانها جاری و ساری است. در عین حال وجود عنصری دارد و مثل ما در قالب بدن پا به این دنیا گذاشته است. برای مظهر او شدن باید انسان کامل و ولایت را خوب بشناسیم.
شیعیان باید همواره در جستجوی سیرۀ علمی و عملی ائمۀ اطهار باشند و حب و بغض آنان را به خوبی بشناسند. بعد از قرآن کریم، کتب معتبری با امضای امام زمان(عجلاللهفرجه) وجود دارد که ما را به شناخت بهتری از زندگی ائمه اطهار میرساند. مانند اصول، فروع و روضۀ کافی، صحیفۀ سجادیه، صحیفۀ فاطمیه، صحیفۀ مهدویه و نهجالبلاغه. همچنین کتابهای ارزشمند و حیاتبخش امام راحل(رحمةاللهعلیه) برای شناخت تاریخ وجود و تاریخ انقلاب، بسیار قابل توجه است.
در رژیم ستمشاهی پیدا کردن چنین کتابهایی بسیار مشکل بود. اما به یمن انقلاب این کتب به فراوانی در دسترس است. آموزش کتب حدیثی و معارف ناب اهلبیت(علیهمالسلام)، نباید فقط محدود به طلاب حوزه باشد. هر کسی میتواند در خانه این کتب را مطالعه کند. خصوصاً امروز که کلاسهای حضوری و غیرحضوری فراوانی برای تحقیق و تفکر در معارف وجود دارد که باید بیش از این مورد استفاده قرار گیرند. ما به عنوان شیعه باید از وقت خود به درستی استفاده کنیم و به جای مشغول شدن به مجالس و مطالب بیهوده، حداقل هشت ساعت از شبانه روز را صرف مطالعه و فراگیری معارف کنیم.
امام صادق(علیهالسلام) نامهای خطاب به اصحاب و عموم شیعیان مینویسد و در آن به نیازهای مردم از لحاظ اخلاقی، عقیدتی، اجتماعی و سیاسی میپردازد و به آنان توصیه میکند که این رساله را به یکدیگر درس دهند؛ در مورد آن بحث و تفکر کنند؛ با آن عهد ببندند و به آن عمل کنند؛ شیعیان هم آن را در جانمازهای خود میگذاشتند و زمانی که از نماز فارغ میشدند به آن نگاه میکردند.
امام میفرماید: این آن چیزی است که خدا ما را به آن تعلیم داد پس آن را بگیرید و بفهمید و پیرامونش تعقل کنید و آن را پشت سر نیندازید.[5]
امام از شیعیان میخواهد کلام ایشان را در قلب و جان خود حک کرده و به آن عمل کنند. نه اینکه آن را به در و دیوار بزنند و به صورت نقش و عکس و بنر درآورند ولی به آن عمل نکنند. مثل برخی فرمانهای رهبری که تمام ارگانها در ابعاد وسیع چاپ میکنند و به در و دیوار میزنند؛ اما در عمل پیاده نمیکنند. کلام امام هم اگر فقط در سطح نقش و عکس بماند، جز سمعه و ریا چیزی نیست و مؤثر هم نخواهد بود.
پس از این توجهات، امام میفرماید: «از خدا عافیت را طلب کنید.»[6] عموم مردم عافیت را فقط تندرستی جسد بشری میدانند. در حالی که عافیت از ریشۀ «عفو» شامل تمام چیزهایی است که باعث میشود از غیر دوست جدا شویم. طلب عافیت یعنی سلامتی ابدی را خواستن.
یکی دیگر از صفاتی که امام به آن سفارش فرموده آرامش است. آرامش یکی از جنود عقل است. یعنی فقط عقل است که میتواند آرام باشد. به این دلیل که میداند همه چیز هستی سر جای خودش است. مانند اسمای جلال و جمال، خیر و شر، قضا و قدر و... پس در پیامدهای تکوینی و تشریعی، در درون و بیرون به هم نمیریزد و وقار دارد.
خداوند برای هر چیز قَدَری تعیین کرده است و ما هم در مقابل آن وظیفهای داریم. اگر وظیفۀ خود را انجام دادهایم، چرا اینقدر دستوپا میزنیم و شلوغش میکنیم؟! امام به شیعهاش توصیه میکند که سنگین و باوقار باش. سبک نشو که با یک باد بلرزی. در شر بترسی و در خیر سرخوش شوی.
وقتی خبر مصیبتباری میرسد چگونه میتوان آرام بود؟ با انجام وظیفۀ مادی و معنوی. مثلاً اگر فرزند ما زمین خورد و پایش شکست وظیفه داریم مسیر معمول را طی کنیم و او را به بیمارستان برسانیم. وظیفۀ معنوی ما هم این است که دعا کنیم هر چه مصلحت است اتفاق بیفتد. جزع و فزع بیهوده در این حوادث از وقار به دور است. همینطور غیبت، تهمت، شکایت، سوء ظن و انتقام در حادثهای که عمدی نبوده است.
کسی که میداند در عالم ماده و معنا خدا حاکم است[7] به آرامش میرسد. ممکن است جسمش متحمل فشار و سختی شود، اما درونش آرام است. مثل نقشآفرینان حادثۀ کربلا که در تمام مصیبتها آرام بودند؛ حتی در برخورد با دشمن هم وقار خود را از دست ندادند و بُرندهترین کلامها را در نهایت سنگینی و سکینه بیان کردند.
امام در ادامه میفرماید: «شما را توصیه به حیا میکنم و دوری از رفتاری که افراد صالح قبل از شما از آن رفتار دوری میجستند.»[8]
شیعه حتی در مقابل دشمن هم باید حیا داشته باشد. او در کلام، پوشش، خوردن، نشست و برخاست و تمام شئوناتش حیا دارد. هر کس باید شأن جایگاهی را که در آن قرار دارد رعایت کند و رفتاری از او سر نزند که این جایگاه را زیر سؤال ببرد. مثلاً یک معلم نمیتواند هر برخوردی با شاگردانش داشته باشد به همین ترتیب مدیر، روحانی یا پدر و مادر باید طهارت و حسن سیاست داشته باشند.
شیعیان در طول تاریخ مظلوم و مستضعف واقع شدهاند. چون میخواستند در مسیر دین صحیح ثابتقدم باشند، هجوم دشمنان به ایشان بیشتر شد. پس امام در این نامه، شیوۀ برخورد با اهل باطل را نشان میدهد. چون شیعه ناچار است با اهل باطل زندگی کند. مثل امام رضا(علیهالسلام) که به ناچار ولیعهد مأمون شد یا امام هادی(علیهالسلام) که در مواجهه با بنی عباس در سامرا حضور پیدا کرد. حضرات معصومین(علیهمالسلام) در موقعیتهای بسیاری مجبور به تقیه مقابل دشمن بودند. امام این روشها را به شیعیان خود میآموزد.
در شأن شیعه نیست که با اهل باطل جدل کند و در مقابل یک حرف او ده حرف دیگر بزند. بلکه باید سختی و ستم را از ناحیۀ او تحمل کند. خیلی سخت است فردی که خودش اهل باطل است به ما توهین کند و ما تحمل کنیم و چیزی نگوییم. اما امام از ما میخواهد اینطور رفتار کنیم. چون دشمنان شیعه نسبت به ما بغض دارند و از حق بیزارند. اگر مثل خودشان رفتار کنیم آنان به مقدسات ما توهین خواهند کرد.
ما مجبوریم در جامعه زندگی کنیم. در همین خیابانها قدم بزنیم و سوار همین ماشینها شویم. محال است همه در جامعه یک فکر و عقیده داشته باشند. اهل باطل لزوماً دشمن و محارب نیستند. آنها فقط اشتباه فکر میکنند و فرعون و نمرود نیستند! در عین اینکه مؤمن باید امر به معروف و نهی از منکر کند، نباید با اهل باطل درگیر شود و مثل آنها رفتار کند. در این صورت حرمت و کرامت خودش را از بین میبرد.
گاهی فردی که عقیده و رفتار باطلی دارد، نزدیکترین فرد به ماست. در خانۀ ما زندگی میکند یا فامیل است که مجبوریم با او نشست و برخاست کنیم. همه را نمیتوان طرد کرد و در را به رویشان بست. پس کیفیت برخورد با آنان خیلی مهم است.
ممکن است ما به حسب وظیفه مجبور شویم در مجالسی شرکت کنیم که اهل باطل هم حضور دارند. لازم نیست با تعصبات بیجا روابط خود را خراب کنیم و در جایی که مطمئنیم حرف ما را نمیپذیرند، با آنها بحث کنیم. این حقیقت است که اگرچه ما با هم زندگی میکنیم اما قلوب ما ائتلاف ندارند و آنها ما را دوست نخواهند داشت.[9]
امام در ادامه بر مهار زبان، لزوم یاد خدا و توسل و دعا تأکید میکند و از شیعیان میخواهد هوای نفس خود را زیر پا بگذارند؛ برای مقابله با ناملایمات آمادگی داشته باشند؛ صبر پیشه کنند و از مقدرات حقتعالی رضایت داشته باشند. این توصیه را باید خیلی جدی بگیریم چون ما تا زمان ظهور، تحت فشار دشمن به شکلهای گوناگون هستیم. فکر نکنیم که چون انقلاب کردیم و جنگ تحمیلی تمام شده است، جنگ ما هم با دشمن خاتمه یافته و فقط باید منتظر خوشی و راحتی باشیم! کسی که اینطور فکر کند، فقط غر میزند؛ از تحریم و گرانی مینالد؛ از انقلاب طلبکار است و توقعات بیشماری دارد! گویی انقلاب تمام شده است. در حالی که تا وقتی صاحب ما نیاید جنگ و سختی ادامه دارد.
امام در ادامه هشدار میدهد که مبادا علم خود را از بیگانه و غیر اهلبیت بگیرید. هر چند در ظاهر پاسخگوی نیاز شما باشند. وجود ما باید آنچنان با وجود مبارک اهلبیت(علیهمالسلام) عجین شود که در مواجهه با هر فرهنگ و دانشی متوجه شویم که چقدر بر اساس آموزههای قرآن و عترت است و چقدر از آن فاصله دارد. خداوند در قرآن میفرماید: به غذای خود نگاه کن و هر چیزی را نخور[10] این در مورد غذاهای معنوی هم صادق است.
تمامی نیازهای انسان با قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) برطرف میشود و نیازی به مراجعه به غیر نیست. خداوند میفرماید که برای یافتن پاسخ پرسشهای خود به «اهل ذکر» مراجعه کنید. اهل ذکر معصومین و کسانی هستند که با قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) پیوند دارند و بر اساس رأی خود سخن نمیگویند. حتی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) هم بر اساس رأی و نظر خود حکمی را صادر نمیکرد. ما هم نباید سلیقه و نظر شخصی خود را در مسائل دینی وارد کنیم.
امام از شیعیانش میخواهد که در راه خدا خود را به زحمت بیندازند. زیرا دینداری بدون مجاهده فایده ندارد. به بیان شهید بهشتی «بهشت را به بها میدهند نه به بهانه»
در ادامه امام به پیروی از رسول خدا و اهل بیتش دعوت کرده و به نماز، پرداخت خمس و زکات، کمک به فقرا، دوری از تکبر، حسد و ظلم به دیگران سفارش میکند. سپس قرآن را مستند و پشتوانۀ اسلام معرفی کرده و میفرماید در راه احیای حق هرگز از دشمن کمک نگیرید و از آنان برائت جویید. [11]
[1]- الغیبة نعمانی، ج1، ص 85: «كُلُّنَا وَاحِدٌ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ...أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ»
[2]- سورۀ حدید، آیۀ 23: «...لَا تَفرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُم وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُختَالٖ فَخُورٍ»؛ بر آنچه [خدا] به شما داده است، شادمان نشوید و خدا هیچ متکبّر فخرفروشى را دوست ندارد.
[3]- سورۀ نساء، آیۀ 78: «كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»؛ همه از جانب خداست!
[4]- سورۀ حدید، آیۀ 23: « لِّكَيلَا تَأسَواْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُم»؛ تا بر آنچه از دست شما رفته است اندوه نخورید.
[5]- الکافی، جلد8، صفحۀ2: «أَنَّهُ كَتَبَ بِهَذِهِ اَلرِّسَالَةِ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ اَلنَّظَرِ فِيهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ اَلْعَمَلِ بِهَا فَكَانُوا يَضَعُونَهَا فِي مَسَاجِدِ بُيُوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ اَلصَّلاَةِ نَظَرُوا فِيهَا... هَذَا أَدَبُنَا أَدَبُ اَللَّهِ فَخُذُوا بِهِ وَ تَفَهَّمُوهُ وَ اِعْقِلُوهُ وَ لاَ تَنْبِذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ»
[6]- الکافی، جلد8، صفحۀ2: «أَمَّا بَعْدُ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمُ اَلْعَافِيَةَ»
[7]- سورۀ زخرف، آیۀ 84: «وَ هُوَ ٱلَّذِي فِي ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞ»؛ و اوست آن که هم در آسمان خداست و هم در زمین خداست.
[8]- الکافی، جلد8، صفحۀ2: «عَلَيْكُمْ بِالدَّعَةِ وَ اَلْوَقَارِ وَ اَلسَّكِينَةِ وَ عَلَيْكُمْ بِالْحَيَاءِ وَ اَلتَّنَزُّهِ عَمَّا تَنَزَّهَ عَنْهُ اَلصَّالِحُونَ قَبْلَكُمْ»
[9]- الکافی، جلد8، صفحۀ2: «وَ عَلَيْكُمْ بِمُجَامَلَةِ أَهْلِ اَلْبَاطِلِ تَحَمَّلُوا اَلضَّيْمَ مِنْهُمْ وَ إِيَّاكُمْ وَ مُمَاظَّتَهُمْ دِينُوا فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ إِذَا أَنْتُمْ جَالَسْتُمُوهُمْ وَ خَالَطْتُمُوهُمْ وَ نَازَعْتُمُوهُمُ اَلْكَلاَمَ فَإِنَّهُ لاَ بُدَّ لَكُمْ مِنْ مُجَالَسَتِهِمْ وَ مُخَالَطَتِهِمْ وَ مُنَازَعَتِهِمُ اَلْكَلاَمَ بِالتَّقِيَّةِ اَلَّتِي أَمَرَكُمُ اَللَّهُ أَنْ تَأْخُذُوا بِهَا فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ فَإِذَا اُبْتُلِيتُمْ بِذَلِكَ مِنْهُمْ فَإِنَّهُمْ سَيُؤْذُونَكُمْ وَ تَعْرِفُونَ فِي وُجُوهِهِمُ اَلْمُنْكَرَ وَ لَوْ لاَ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُهُمْ عَنْكُمْ لَسَطَوْا بِكُمْ وَ مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اَلْعَدَاوَةِ وَ اَلْبَغْضَاءِ أَكْثَرُ مِمَّا يُبْدُونَ لَكُمْ مَجَالِسُكُمْ وَ مَجَالِسُهُمْ وَاحِدَةٌ وَ أَرْوَاحُكُمْ وَ أَرْوَاحُهُمْ مُخْتَلِفَةٌ لاَ تَأْتَلِفُ لاَ تُحِبُّونَهُمْ أَبَداً وَ لاَ يُحِبُّونَكُمْ»
[10]- سورۀ عبس، آیۀ 24: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَىٰ طَعَامِهِ»
[11]- الکافی، جلد8، صفحۀ2.
نظرات کاربران